امکانیان سالهای سال، نقش جوان اول را در فیلمهای ایرانی بازی کرد. وقتی سینما در نیمه دوم دهه هفتاد تغییرات گستردهای را تجربه کرد، امکانیان هم به فراموشی سپرده شد.
او پس از 6 سال غیبت با «سربازهای جمعه» به سینما بازگشت و از تواناییهای تازهای خبر داد. «تقاطع» این تجربه موفق را تداوم بخشید. به طوری که او تندیس بهترین بازیگر نقش مکمل را به خاطرش از جشن خانه سینما دریافت کرد.
امکانیان این حضور قابل قبول را مدیون فیلم نامه و کارگردانی خوب «تقاطع» میداند. خودش میگوید: فضای مساعد این کار باعث شد تا بالاخره دیده شود.
***
- شما در دورانی بازیگری را تجربه کردید که ستارهسازی به نوعی تقبیح میشد و در سینمای ایران ستارهای بدان معنا نداشتیم. در چنین وضعیتی، حضور شما به عنوان یک بازیگر محبوب و شناخته شده، مردم را جذب سینما میکرد. هر چند که نام سوپراستار برای بازیگرانی چون شما در آن دوران به کار برده نمیشد، ولی در سینمای بیستاره آن دوران، شما ستاره محسوب میشدید.
در واقع من از معدود بازیگرانی بودم که پس از انقلاب در عرصه سینمای حرفهای این توفیق را داشتم که فیلمهای پرمخاطب و پرفروشی داشته باشم. اگر این جایگاه را تحت هر عنوانی بشناسیم؛ ستاره، سوپراستار یا جوان اول فیلم، حقیقتاً من به دنبال چنین عناوینی نبودم.
طبیعی است چنین موقعیتهایی به خصوص در فیلمهای سناتور و گلهای داوودی حاصل تلاش و کوشش خودم بود و در آن دوران، تبلیغات، ماهواره و روزنامههای رنگارنگ نبود تا به چهره کردن بازیگر بپردازد و بازیگر صرفاً با فیلمش شناخته میشد.
- در اوایل دهه 70 سینما دچار تحول شد و کسی که توانسته بود در دوره رکود سینما یک چهره شناخته شده باشد، جایش در میان فیلمهای خاص آن دوران خالی بود. این عدم حضور چه علتی داشت؟
این اتفاق از اواسط دهه 70 و آمدن دولت جدید و سیاستهای متفاوت این دولت پیش آمده و در مرحله اول باعث تحول فیلم نامهها شد و با سعه صدر به فیلم نامهها نگریسته شد و این باعث آمدن موج فیلم نامههایی شد که با عنوان فیلم نامههای دختر- پسری مطرح شد. طبیعی است که در این فضا جایی برای من نبود بویژه اینکه آخرین فیلم من «خفاش» در سال 76 فیلم موفقی نبود.
عملاً میشود گفت من نیز به عنوان بازیگر تجاری این سینما کنار رفتم و این را توفیقی اجباری دانستم. متوجه شدم که الان موج جدیدی آمده است. وقوف پیدا کردم که کارگردانانی که میخواهند فیلمهای هنری، متفاوت بسازند، نگران هستند که با استفاده از بازیگری که پیشینه حضور در فیلمهای تجاری را دارد، در نتیجه کارشان خللی ایجاد کند. با دیدن اینکه قابلیتهایم نادیده گرفته میشود، سکوت اختیار کردم.
در عین اینکه در سال پیشنهادهای زیادی هم داشتم که نقشهای اصلی هم در میان آنها بود، ولی با خواندن فیلم نامهها ترجیح میدادم آنها را کار نکنم.
- حضور متفاوت در «سربازهای جمعه» فصل تازهای در فعالیتهای شما رقم زد. چه شد در فیلم کیمیایی بازی کردید؟
من در عین اینکه خودم را کنار کشیده بودم ولی همچنان تمرینهای بدنی و نرمشهایم را داشتم. روی صدایم کار میکردم. در واقع دغدغه بازیگری را رها نکرده بودم. چون اعتقاد داشتم و دارم که اتفاقی وارد سینما نشدهام که با یک اتفاق از این عرصه کنار زده شوم.
در همان دوران «سربازهای جمعه»، پیشنهادهایی داشتم ولی با وجود اینکه چه به لحاظ اقتصادی و چه به لحاظ روحی روانی نیاز به حضور در مقابل دوربین داشتم، ترجیح دادم آنها را کار نکنم. اصلاً هم از رد کردن این پیشنهادها پشیمان نیستم.
وقتی آقای کیمیایی بازی در «سربازهای جمعه» را پیشنهاد کرد، آن را به خاطر شخص ایشان که فیلمساز مقتدر و صاحب سبکی است و در زمینه کار با بازیگر ید طولایی هم دارد، پذیرفتم. من بدون اینکه فیلم نامه را بخوانم و حتی بدون بستن قرارداد، کار را شروع کردم. بعد از 6 سال دوری از سینما، مقابل دوربین کیمیایی ایستادم و این، قدری نگرانم میکرد.با همان اولین نماهایی که بازی کردم، با بازخوردی که از کیمیایی و بقیه عوامل دیدم، اعتماد به نفسم را پیدا کردم.
دیدم این صبر و انتظار 6 ساله بیهوده نبوده. آن هم با همه ناباور بودن من به اینکه نقش کوتاه دیده شود. من در فیلمهایی چون «گلهای داوودی» و «سناتور» نقش اصلی بازی کرده بودم و جز تشویقهای لفظی، بازخوردی ندیده بودم ولی نقش کوتاه من در «سربازهای جمعه» در جشنواره فجر دیده شد و من نامزد دریافت سیمرغ بلورین هم شدم؛ اتفاق خوبی که پیشزمینه مناسبی برای نقشهای بهتر در فیلمهای بعدیام شد.
- به تقاطع بپردازیم نقشتان در تقاطع یکی از به یادماندنیترین نقشها نه در میان نقشهایی که خودتان ایفا کردهاید بلکه در میان نقشهای به یادماندنی سینمای ایران خواهد بود. فکر میکنید چه شد که حمید اسدی چنین جایگاهی یافت؟
بخش مهمی از آن به پایگاه و جایگاه اصلی کار یعنی فیلمنامه باز میگردد. فیلمنامه به درستی نوشته شده بود. شخصیتپردازی خوبی داشت و سبک و سیاق پرداخت آن در ارتباط با خانوادههایی که ظاهراً هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند اما تلاقیهای ظریفی دارند، متفاوت از دیگر کارها بود و این پرداخت یک ظرافت و دقت نظری را در فیلمنامه میطلبید که واقعاً در فیلمنامه اتفاق افتاده بود. این اولین جرقه بود که من ایمان بیاورم که فیلمنامه بسیار در روند فیلمسازی مهم است.
هر چند که از گذشته این اعتقاد را داشتم. فیلمنامهای با این ساختار نشان میداد که من میتوانم در این فیلم و در جریان آن کمک کنم و کاراکتر را دریابم و درک کنم و تلاشم معنا دهد و به بار بنشیند. من از ابتدا حمید اسدی را یک کاراکتر زنده میدیدم؛ کاراکتری که میتوانستم حسش کنم؛شخصیتی که ما به ازای بیرون دارد و در نتیجه قابل باور است. پس از آن گروه خیلی خوب «تقاطع» به توفیق من کمک کرد به خصوص حضور کارگردان که میدانست چنین فیلمنامهای را چگونه باید تصویر کند.
باعث شد که فیلم دیده شود و آدمهایش نیز قابل باور شدند. اگر مجموعه تقاطع خوب درنمیآمد من اگر درخشانترین بازی دنیا را میکردم هرگز با چنین برخوردهای ارزشمندی از سوی اهالی مطبوعات روبهرو نمیشدم و این را باید اعتراف کنم که من یک شبه در تقاطع متولد نشدم اما تلاشها، کوششها و تجربیات من در فیلمی قوی و رهبری مناسب ثمر داد و اگر من در کار ضعیفی حاضر میشدم بعید بود چنین جایگاهی بیابم چنانچه در فیلمهای دیگرم با همه زمزمهها و تأییدهای اطرافیان به دلیل کاستیهای فیلم نقش من دیده نمیشد.
برای این که سینما یک پازل ظریف است؛ پازلی مینیاتوری که باید هادی این جریان نسبت به چیدمان آن از مرحله فیلمنامه تا مراحل نهایی نسبت به کار آگاه باشد.
- یکی از سکانسهای درخشان فیلم و بازی شما، سکانس بیمارستان است، جایی که دکتر خبر از دست رفتن جنین را به حمید اسدی میدهد و به نوعی پردههای ابهام کنار زده میشود. عکسالعمل شما بسیار باورپذیر و طبیعی است. کوچکترین لغزشی میتوانست این سکانس را باسمهای کند. این موقعیت در لحظه اتفاق افتاد یا پیش از آن به چگونگی آن اندیشیده بودید؟
این سکانس جزو سکانسهای مهم فیلم است. در واقع نقطه اوج فیلم است و جالب این است که اولین سکانسی که من از حمید اسدی بازی کردم این سکانس بود. به دلیل این که من هنوز هیچ چیزی از این شخصیت را بازی نکرده بودم یک دفعه پرتاب شدم به این بخش و حمید اسدی را این گونه شروع کردم.
من در بازیگری به این معتقد هستم که بازیگر باید در دل نقش حل شود و خودش را شبیه نقش کند و این چیزی است که من آموختهام و آن مکتب اگزیستانسیالیستی در تئاتر و شیوهگرایی در سینماست که طبیعتاً در کارهای خوب و فیلمنامههای جدی جواب میدهد و در فیلمهای سطحی، کاربردی ندارد زیرا بازیگر هر چقدر هم که سعی کند اجزای دیگر فیلم ، کار را خراب میکند و واقعیت این است که تقاطع ساختار خوبی را داشت و من نیز مشکلی نداشتم. با تمرکز بالایی آن صحنه را شروع کردم و توانستم از عهده آن بربیایم.
- حمید اسدی اولین نقشی است که در جایگاه پدر قرار گرفتهاید. از تجربه چنین جایگاهی چه احساسی داشتید و چرا تاکنون چنین نقشی را ایفا نکرده بودید؟
حس خوبی که من نسبت به پدر بودن این آدم داشتم ناشی از خوب پرداخت شدن نقش و روابطش با دخترش بود که من را بیشتر ترغیب میکرد و متفاوت بودن نقشی که تا به حال بازی نکرده بودم برایم ارزشمند بود. به خصوص نقشهایی که پیش از آن بازی کرده بودم مانند «غروب شد بیا» نقش مهندسی را بازی کردم که زن و بچه دارد.
به همین خاطر نقشم در تقاطع به لحاظ میانسالی و نزدیک به سن خود من، تازگی نداشت. آنچه تازگی داشت فیلمنامه و شخصیتپردازی خوب این فیلم و فیلمنامه بود که تازهتر و متفاوت تلاش میکرد و نقشی بود که در برابر دخترش که از نسل دیگری است قرار میگرفت؛ دو آدم با دو دنیای متفاوت که برایم جذابیت نقش را دو چندان میکند و جایگاهم در فیلم به نحوی است که گویی نسل خودم را در برابر نسل جوان نمایندگی میکنم.